Thursday, May 16, 2013

چشیم سووز


چشیم سووز
وقتی که رزه گک بود م پگ مره تخمره میکد. هرقید مره( چشیم سووز ) آواز میکد منیه از مو رفیقو(دختروو) اکه یگورا جنگ موشود موگفتن اوچشیم سووز تانه میددن موگفت قدری چشم سووز تونیسته یا که موگوفت قدری از تو چشیم سووز نیستی مو یک روز سر قار د بیرار خو گفتوم بیرار جانی چشیم مه چیز رقمه؟
بیرار مه دور خورد گوفت:" خوارجانی چشمنای تو دولی استه رنگشی رقمی چشیم گووسپو وری استه" مره زور میدد که تخمره مونه تا که کته شودوم. دوستو رفیق کلو پیدا کدوم زیاتیشی "زوارکایه" یاره کی سی کنی سر چپه ازو رفیقون مه یگو دفه یگون شی موگه( وای نجیب چشات چقد نازه ) ایرو مومنوم درو یاد مه میه خنده میگیره قد خودخو موگوم عججججججب!!!!!!!!!!
چی دنیاییه بقران البد او وقتا چشیم سیاه ره پگ دوست دشته و موود بوده و یالی "چشیم سووز" موود شوده بیرار مه هم تا آلی چشمنای مره خوش دره و دولی موگه.....
خوو دیگره خیره مه کی چشمنای خوره دوست درم.....

ابتکار جدید ققنوس


ابتکار جدید ققنوس
موسسه فرهنگی هنری ققنوس اولین برنامه معرفی و تقدیر از شخصیت های علمی فرهنگی کشور را با اولین شخصیت بزرگ دکتر ( محمد علی امان ) متخصص ژنتیک نباتی برگزار میکند.
در این مورد مهدی مهرایین مسول دفتر ققنوس در ولایت بامیان میگوید:
ما میخواهیم شخصیت های افغانستان را معرفی کرده و از زحمات که آنها کشیده اند قدردانی کنیم. وی گفت:
اولین برنامه خود را با آقای "دکتر محمدعلی امان" متخصص ژنتیک نباتی در روز مورخ 27/2/1392 برگذر خواهیم کرد.
در اخیر آقای مهرآیین گفت: "این برنامه که ازطرف دفتر ققنوس میباشد ادامه خواهد داشت".


Wednesday, May 15, 2013

شله پیروز است...


یکی از عادت های من از کودکی این بود که همیشه به برنامه های رادیو گوش کنم به یاد دارم که صنف ششم بودم و همیشه به برنامه های رادیو آریانا مخصوصا برنامه های تفریحی که به صورت زنده پخش میشد با یک عالمه خیال وآرزو گوش میکردم که روزی شود که من هم مجری برنامه های تفریحی شوم ولی نه بابا من و مجری شدن و برنامه های زنده، عمرا من و این همه استعداد ولی خیلی دوست داشتم که این نطاقی را .
با خودم خیال پردازی میکردم و میگفتم که صنف دوازده که شدم در امتحان کانکور اولین انتخابم رشته ژورنالیزم خواهد بود و بعد از اتمام تحصیلات دوره دانشگاه حتما در یک رادیو صاحب وظیفه خواهم شد. یک دفعه ای که به هوش می امدم به خودم میگفتم که نجیبه کجا رفتی برو کار های خانه را انجام بده خیال پردازی بس است برو دعا کن که حداقل استاد مکتب بشوی ، نا امیدی من همچنان ادامه داشت تا اینکه با دختری که کارمند رادیو بود آشنا شدم و سعی میکردم که از کارهایی که در رادیو میکند سر در بیاورم پس با او راهی دفتر رادیو میشدم تا معلومات در مورد کارش بگیرم. به قول قدیمی ها که میگفتند:" شله پیروز است"
منم که آدم شله و کنجکاو بودم برنادمه ای تهیه کردم و از مدیر تولید رادیو خواستم که نظرش را در مورد برنامه ام بدهد، او هم نظرش را اینگونه بیان کرد:" برنامه تو عالی هست و تو میتوانی به عنوان رضا کار در رادیو مشغول کار شوی." از انجایی که من علاقه خاصی به برنامه های رادیویی داشتم با پشتکار فراوان بعد از تایم رخصتی مکتب بدون کدام معطلی به طرف دفتر رادیو میرفتم. رادیویی  افتتاح شد و من در این رادیو به مدت سه ماه در کورس آموزشی آن اشتراک کردم و در ختم دوره آموزشی امتحان آن را با موفقیت سپری کردم و از آن به بعد کارمند رادیو پیوند شدم، من این موفقیت را با تلاش و پشتکارم بدست آوردم و اکنون من برنامه های زنده و تفریحی این رادیو را به مدت دو سال است که پیش میبرم.
من به آرزوی خودم رسیدم و همان چیزی هستم که وقتی میخواستم همان چیزی که الان هستم باشم بودم.....